روزی صفحه حوادث ِ روزنامه ای نوشت : مردی بخاطر عمل جراحی قلب بیمار همسرش یک کلیه اش
را به حراج گذاشت !!!!
روزی روزنامه ها اگهی زنی را به چاپ رساندند : یک چشم فوری بفروش میرسد !!!! و زیر نویسی ریز داشت که : آخر همسرم ؛ نورچشمم دو کلیه اش را از دست داده میخواهم برایش کلیه بخرم .
و روزهای بعد ......
آگهی پشت آگهی و حادثه پشت حادثه .....
هر روز نقلی از حوادث روزنامه ها و آگهی های دیواری .... تنها نقشها تغییر هویت میدهند .
چه فرقی میکند که زندگی چیست ؟ برای دلی که گرفته است یا شکسته ؟!
اینکه همسری صدای همسری و همبستری و همراهی و همگامی را میشنود یا نه ؟!!!
به این سرنوشت میخندم که روی صفحه حوادث نقش ِ صداقت میزند !!!!!!!!!!!!!!!!